اسلایدر

<>

⎝⓿ ⓿⎠ فانی بلاگ ⎝⓿ ⓿⎠

⎝⓿ ⓿⎠ فانی بلاگ ⎝⓿ ⓿⎠
به وبلاگ گروهی فانی بلاگ خوش اومدین. 
قالب وبلاگ
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ⎝⓿⏝⓿⎠ فانی بلاگ ⎝⓿⏝⓿⎠ و آدرس funny-blog.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شکست عشقی در دوران کودکی ! :|

 

 

شیوه صحیح آموزش ! :))

 

 

فروشنده بی اعصاب !

 

 

از روابط قدیمی خودکار و نوار

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، عکسای طنز و خنده دار، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، عکس، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, ] [ 15:55 ] [ زهرا ]

چگونه در آسانسور کرم بریزید!

 

وقتی در اسانسور بسته میشه با صدای بلند بگین :نترسین.. نگران نباشین ..لازم نیست خونواده هاتون رو خبر کنین چند لحظه دیگه در باز میشه.


وقتی همه سوار شدید و در بسته شد بلند بگید برای سلامتیه آقای راننده صلوات


وقتی از آسانسور پیاده میشین دگمه همه طبقات رو بزنین... مخصوصا اگه یه عده هنوز تو آسانسور هستن.


به دوست خیالی تون رو جوری که انگار همراه شما هست به همه معرفی کنین و شروع کنین الکی باهاش حرف زدن.


رو به دیوار آسانسور در حالی که پشت تون به همه هست بایستین...اگه شما نفر اولی باشید که سوار شدین به احتمال زیاد بقیه هم همین کارو میکنن


یه دفه بگین : ای وای ..نه .. بارون گرفت... بعدش چترتون رو باز کنین.

 

 

از همه آدرس ای- میلشون رو بپرسین و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنین.

 


در کیفتون رو باز کنین و انگار یکی اون تو هست یواش بگین ..هوای کافی داری؟؟؟

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, ] [ 22:28 ] [ زهرا ]

رفتم دندون پزشکی به دکتره میگم اقای دکتر این دندون عقلم کج در اومده اومدم حسابشو برسی!

دکتره میگه یعنی میگی بکشمش؟

پ ن پ،گفتم دکتری یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه!!!!

 

یه دکتر تو شهرمون هست میری پیشش میگه فعلا این داروها رو برات مینویسم ولی بعدا حتما یه دکتر درست و حسلبی برو!!

 

چرا وقتی یه بچه اروق میزنه همه میگن ای جان!......ما اروق میزنیم میگن زهرمار!

 

دیدی درد نداشت؟جمله پدر و مادر ها بعد از امپول زدن به بچه هاشون در حالی که بچه داره خون گریه میکنه.....یعنی اون همه اشک مال شوق بوده.

 

یه سوالی هست بدجور ذهن منو مشغول کرده منفی جمله ی "من دارم میرم"چی میشه؟

من دارم نمیرم!

من ندارم میرم!

نه من دارم میرم!

تو داری میری!

 

یارو نشسته بغل دستم

کف دستش میخاره میگه پول داره میاد...

گوشش میخاره میگه پشت سرم دارن حرف میزنن...

کف پاش میخاره میگه پول داره میره...

خو لاااامصب میکروب همه جاتو گرفته بلند شو برو حموم خودتو بشور.

اصلا 1٪ هم به ذهنش نمیرسه که حموم بره شاید درست شه.

 

دقت کردین دقیقا همون زمانی که میخوای یواشکی و بی سر و صدا راه بری تموم استخوان های بدنت شروع میکنن به شکستن؟

البته اگه لق بودن سرامیک و موزاییک های زمین رو در نظر نگیریم.

 

توی جمعی نشسته بودم مامانم زنگ زده میگه:یه سوالی ازت میپرسم اونجا تابلو نکن فقط با اره یا نه جواب منو بده باشه؟

گفتم:باشه

میگه:اوضاع اونجا چه طوریه؟

 

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، اس ام اس، اس ام اس طنز، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 11 مرداد 1393برچسب:, ] [ 17:30 ] [ سارا ]

سئوالات چهارگزینه ای مخصوص آقایان متاهل (طنز):

 


1. چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟!
الف) جوونی کردم !
ب) سادگی کردم !
ج) گول خوردم !
د) من که نرفتم خواستگاری ، اون اومد !

 


2. اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید ؟!
الف) اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید !
ب) اول خرما و بعد شاباش می دهید !
ج) اول قبرستان و بعد محضر می روید !
د) انشاا... بقای عمر ? تای دیگر باشه !

 


3. ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است ؟!

الف) املاک پدرش !
ب) دارایی پدرش !
ج) املاک و دارایی پدرش !
د) همه موارد !

 


. اگر عیالتان از شما بخواهد که برای کادوی تولدش یک گردنبد طلا بخرید چکار می کنید ؟!
الف) تا بعد از روز تولدش گم و گور می شوید !
ب) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مریضی می زنید !
ج) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مردن می زنید !
د) آدرس یک بدلی فروشی کار درست را از دوستتان می گیرید

 

 

 



موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 8 مرداد 1393برچسب:, ] [ 11:12 ] [ زهرا ]

 

 

مراحل ارادت ایرانیها به ماه رمضان:

-اوه!۲ماه دیگه ماه رمضونه

-بدبختی!از یه ماه دیگه باید روزه بگیریم!

-لامصب تازه ۲روز شده!

-این۴روز آخرش نمیگذره یه دفعه راحت شیم!

‏-عجب ماه خوبی بود،حیف که تموم شد

*****

 

کنترل تلویزیون ما به درجه ای از عرفان رسیده که حتی اگه باتری هاشو دربیاری ولی بزنی پشتش بازم کار میکنه

 

*******

اون دسته از افرادی که بغل تختشون پریز برق و کلید چراغ رو دارن اینا همون بنده های خاص و نظر کرده خدا هستن ببین کی دارم میگم

******

 

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻬﻤﻮﻧﯿﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ

ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺍﯾﻨﻦ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﭼﯽ ﺑﭙﻮﺷﻦ

 

****** 

دکتر از طرف میپرسه:کسی تو خانواده شما از دیوانگی رنج میبره؟

 

طرف جواب داد: نه . تاحالا که هممون لذت بردیم

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:, ] [ 15:29 ] [ محمد حسن ]

یک شرکت تبلیغاتی سایتی را راه‌اندازی کرده تا افرادی که تمایل به ترک اعتیاد به 

فیس‌بوک دارند اما از اراده کافی برخوردار نیستند، بتوانند کمتر از فیس‌بوک استفاده

کنند. این سایت از کاربران دعوت می‌کند سه ماه از فیس‌بوک استفاده نکنند و بعد از آن

ببینند آدم‌های شادتری هستند یا نه. البته ما معتقدیم این راه‌ها همه‌اش سوسول‌بازی است

و معتاد به فیس‌بوک با عزیزم! لایک نکن و خوشگلم! پست نذار، اعتیادش را ترک

نمی‌کند و باید به فکر راه‌های دیگری بود. بستن به تخت، آویزان کردن از سقف،زندانی

کردن معتاد در کارتون یخچال و اقداماتی از این دست می‌تواند راه‌های بهتری

برای ترک دادن معتاد به فیس‌بوک باشد. در همین راستا شنیدیم مرکز ترک اعتیادی به

همین شکل در یکی از نقاط کشور شروع به کار کرده است. برای همین از یکی از

مراقبان و پرستاران این مرکز خواستیم تجربیات خود را در مواجهه با معتادان

فیس‌بوکی برای ما بازگو کند. خلاصه این گفت‌وگو در زیر می‌آید:



- یکی از معتادان که دچار بیماری روانی شده بود مرتب سر خود را تکان می‌داد و هر

پنج ثانیه یک بار با خود می‌گفت: "با اجازه share می‌کنم".

 

- معتادان وقتی حوصله‌شان سر می‌رفت دسته‌جمعی با هم آواز می‌خواندند و می‌گفتند:

"کفتر کاکل به سر wi-fi . این message از من ببر wi-fi."

 

 



 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, ] [ 12:35 ] [ زهرا ]

اگه خودکارت گم کنی=خودکار نداری

خودکار نداشته باشی=جزوه نداری

جزوه نداشته باشی=درس نمیخونی

درس نخونی=پاس نمیشی

پاس نشی=مدرک نمیگیری

مدرک نگیری=کار گیرت نمیاد

کار نداشته باشی=پول نداری

پول نداشته باشی=غذا نداری

غذا نداشته باشی=لاغر مردنی میشی

لاغر مردنی بشی=زشت میشی

زشت بشی=عاشقت نمیشن

عاشقت نشن=ازدواج نمیکنی

ازدواج نکنی=بچه نداری

بچه نداشته باشی=تنهایی

تنها باشی=افسرده میشی

افسرده بشی=مریض میشی

مریض بشی=میمیری

.

.

.

پس حواست باشه خودکارت گم نکنی وگرنه میمیری...!!!!

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, ] [ 12:49 ] [ سارا ]

مورد داشتیم رفتن خواستگاری ، داماد برادر عروسو با خود عروس اشتباه گرفته ! . .

موﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﺍﻣﻮﻥ ﻧﺪﺍﺩﻥ ، ﮔﻔﺘﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ ! . .

مورد داشتیم یارو میخواسته زبان فیسبوکشو تغییر بده ، دستش یهو خورده به زبان پاکستانی منفجر شده ! . .

مورد داشتیم دختره عکس گذاشته نوشته : من بدون کلیپس ! . .

مورد داشتیم دختره بالای عکسش نوشته “بدون آرایش چطورم؟” بعد قریب به 100درصد نفرات آنفرندش کردن ، یه تعدادی هم به کل بلاکش کردن ! . .

مورد داشتیم دختره ضربه مغزی شده ، خانوادش کلیپساشو اهدا کردن ! . .

مورد ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻪ ﭼﯽ ﺑﭙﻮﺷﻪ !!! . .

مورد داشتیم دختره با کیلیپس رفته بیرون شهرداری ازش عوارض گرفته گفته طبقه دوم بدون مجوزه !

. . مورد داشتیم دختره از آرایشگاه اومده خونه مامان باباش نشناختنش راش ندادن تو خونه ؛ مجبور شده بره صورتشو بشوره بعد بیاد که شناسایی بشه ! . .

 

بقیه در ادا مه ی مطلب.....


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 23 تير 1393برچسب:, ] [ 16:46 ] [ ]

یادش بخیر
یه معلم داشتیم تو کلاس میگفت شغل ما، شغل انبیاست
منم اومدم خود شیرینی کنم
گفتم انبیا که همشون چوپانی میکردن !
نه گذاشت ، نه برداشت گفت منم دارم همین کارو میکنم دیگه گوسفند :|
“خدا حفظش کنه زیادی رک بود…”

 

 

 

آقا چرا میگیم پشت کامپیوتر نشستیم در حالی که واقعا جلوی کامپیوتر نشستیم !؟

 

گهگاهی هم از اینترنت کارتی استفاده کنید تا قدر ADSL رو که بهتون دادیم بدونید.
”شرکت مخابرات ایران

 

 

یارو تو خیابون یه نفر میبینه میگه ببخشید عاقا من شما رو دبی ندیدم
طرفم می گه نه عاقا جان من اصن دبی نرفتم
یارو هم میگه چ جالب منم تاحالا دبی نرفتم…حتمن دو نفر دیگه بودن

 

سر جلسه امتحان یه آقا بغل دستم نشسته بود
منم داشتم بهش توضیح میدادم که چجوری تقلب کنه! اونم فقط گوش میداد
امتحان که شروع شد پا شد ورقه هارو پخش کرد!
 


موضوعات مرتبط: طنز، عکسای طنز و خنده دار، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، عکس، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 تير 1393برچسب:, ] [ 23:59 ] [ زهرا ]

دانش آموز خوب ، دقت کن               

حال من را کمی رعایت کن

 

منم این نیمکت که یک ترم است           

کار و بارم تحمل جرم است

 

روی من گرچه درس می خواندی    

بر تنم هی آدامس چسباندی

 

پایه ام را شکستی علنا              

بس که دائم لگد زدی بر من

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, ] [ 12:51 ] [ زهرا ]

خواب ریاضی!

 

باز هم  خواب  ریاضی   دیده ام              

خواب  خطهای  موازی  دیده ام

 

خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند            

خنجر دیفرانسیل  هم  گشته  کند

 

از سر هر  جایگشتی  میپرم                     

دامن  هر  اتحادی  می درم

 

دست  و پای  بازه ها  را بسته ام                

  از کمند  منحنی ها  رسته ام

 

شیب هر خط را به تندی می دوم             

گوش هرایگرگ وشی رامی جوم

 

گاه  در  زندان  قدر مطلقم                     

گاه  اسیر  زلف  حد  و مشتقم

 

گاه  خط ها را موازی  می کنم                 

با توانها  نقطه ها  بازی می کنم

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 7 تير 1393برچسب:, ] [ 13:48 ] [ زهرا ]


فن پاسخ دادن...

مردی بطور مسخره به مرد ضعیغی الجسمی گفت تو را از دور دیدم فک کردم زن هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی.

***************

*فن پاسخ دادن...

چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برناردشو که وزیر لاغری بود گفت هرکس تو را ببیند فکر میکند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است . برناردشو جواب داد : و هرکس تو را ببیند علت این فقر را میفهمد .

*

ملا نصرالدین وارد روستایی شد و یکی از اهالی به او گفت ملا من تو را از طریق الاغت میشناسم و ملا جواب داد : اشکالی ندارد چون الاغها یکدیگر را خوب میشناسند.

********************

مردی به زنی گفت تو چقدر زیبا هستی. زن گفت کاش تو هم زیبا میبودی تا همین حرف را بهت میگفتم . مرد گفت اشکالی ندارد تو هم مث من دروغ بگو.

*************

زوج جوانی در کنار هم نشسته و دختره شدیدا غمگین است. شوهرش بهش گفت : تو دومین دختر زیبایی هستی که توی عمرم دیدم. و دختر با حالت تعجب پرسید پس اولیش کیه؟ شوهر گفت : خودت هستی وقتی تبسم روی لب داری 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 16:44 ] [ زهرا ]

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺐﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﻩ ﭘﺪﺭﯼ ﺗﻮ ﺷﻤﺎﻝ ﻃﺮﻑ ﺍﺭﺩﺑﯿﻞ، ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﯿﺎﺩ، ﯾﺎﺩﺑﺎﺑﺎﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺗﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!
ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
 
ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ ﺣﺮﻑﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺧﺎﮐﯽ.
۲۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯿﺸﺪ. ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞ، ﺩﺍﺭﻩ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ، ﻧﻢ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﮑﻤﯽ ﺑﺎﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ!!
ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺟﻨﮕﻞ، ﺭﺍﺳﺖﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﻭ ﮐﺮﻓﺘﻢ ﻭ
ﻣﺴﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ.
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﻨﺪ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭﺑﯽ ﺻﺪﺍﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﯽ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮﺵ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪﻓﮑﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻨﻢ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﺟﺎﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺸﮑﺮ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﭘﺸﺖﻓﺮﻣﻮﻥ ﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﻠﻮ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ!
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﮐﻪﻣﺎﺷﯿﻦ ﯾﻬﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﻭ ﺟﻮﺭﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﻮﺭ ﺭﻋﺪﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﭘﯿﭻ ﺟﻠﻮﻣﻮﻧﻪ!
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻨﻢ ﯾﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺣﺘﯽ ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺩﺭﻩ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻪﺧﺪﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮﭼﺸﻤﻢ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻭ
ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭼﺮﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﺩﻩﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖﺩﺭﻩ ﯾﺎ ﮐﻮﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﭙﯿﭽﻮﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﯾﻪ ﻧﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻡ.
ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﻮﺭﺍﺯﺵ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖﺑﻮﺩﻧﺪ
ﯾﻬﻮ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺧﯿﺲ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ،
ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ:
ﻣﻤﺪ ﻧﯿﮕﺎ! ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﻤﻘﯿﻪﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻫﻞ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 20:45 ] [ زهرا ]

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار

قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.


وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما

خواستند بعنوان آخرین خواسته و وصیت چیزی را از آنها بخواهیم تا برای هریک از ما

انجام بدهند بجز درخواست اینکه از کشتنمان صرفنظر کنند.



هریک از دوستانم تقاضاهای خود را گفتند و آنان خواسته های دو دوستم را انجام دادند

وسپس آنها را کشتند.



وقتی نوبت به من رسید بسیار وحشت زده و ترسیده بودم....

که ناگهان فکری به خاطرم رسید و به آنها گفتم:

آخرین خواسته من در زندگی این است که لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!


نتیجه اخلاقی : زشت ترین زن دنیا وجود خارجی نداره بخصوص با تکنولوژیهای پزشکی امروزی که بعضا لولو تحویل گرفته و هلو ...

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, ] [ 15:50 ] [ زهرا ]

 

 

دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ

دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه

جا هست!

 

دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که

می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!

 

دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم

می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، پست های جالب، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 21 تير 1392برچسب:, ] [ 23:47 ] [ زهرا ]






 

پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید: کی بود؟ دختر جواب داد: شماره رو عوضی گرفته بود

.

 

.

 

همیشه پشت سر هر مرد موفق ، زنی است که نتونسته جلوی موفقیت شو بگیره

.

.

.

یه روز یه دختر دعا می کنه خدایا : من چیزی برای خودم نمی خوام فقط یه داماد خوب و خوشگل نصیب مادرم کن

 

.

 

.

 

.

 

بهانه ی دخترا: ۱ – فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی خیلی از مرحله پرتی) ۲ – من به تو علاقه به اون صورت ندارم (یعنی خیلی بد هیکلی) ۳ – من الان تو موقعیت بدی هستم (یعنی دلم یه جا دیگه گیره) ۴ – تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی عجب غلطی کردم با تو آشنا شدم) ۵ – من تو رابطه مون از هیچ کاری دریغ نکردم (یعنی هر غلطی خواستم کردم) ۶ – دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر )

 

.

.

 

مهمه که بتونی دختری رو پیدا کنی که باباش پولدار باشه، دختری که خوش تیپ باشه، دختری که دوستت داشته باشه

 

ولی مهم تر از همه اینه که این ۳ تا دختر نباید همدیگر رو بشناسن

.

.

 

 


مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد

 

زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!

 

مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد

 

زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد!

 

از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد

 

ولی زن همچنان مشغول خرید بود

 

 

 

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، اس ام اس، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, ] [ 11:19 ] [ محمد حسن ]

هر چند نمره این دانش آموز صفر شد،اما از نظر خیلی ها نمره اش بیست است!

سوال:در کدام جنگ ناپلئون مرد؟

جواب:در آخرین جنگش!

س:اعلامیه استقلال آمریکا در کجا امضا شد؟

ج:در پایین صفحه!

س:علت اصلی طلاق چیست؟

ج:ازدواج!

س:علت اصلی عدم موفقیت ها چیست؟

ج:امتحانات!

س:چه چیز هایی را هرگز نمی توان در صبحانه خورد؟

ج:نهار و شام.

س:چه چیزی شبیه به نبمی از یک سیب است؟

ج:نیم دیگر آن سیب!

س:اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟

ج:خیس خواهد شد

س:یک آدم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟

ج:مشکلی نیست چون شب ها می خوابد!

س:چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟

ج:امکان ندارد فیلی را پیدا کنیم که یک دست داشته باشد!

س:اگر در یک دست خود سه سیب و چهار پرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید،روی هم چه خواهید داشت؟

ج:دست های خیلی بزرگ!

س:اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند،چهار نفر آن را در چند ساعت خواهند ساخت؟

ج:هیچ چی،چون اون هشت نفر قبلا دیوار رو ساختن!

س:چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به یک زمین بتونی بزنید بدون آنکه ترک بردارد؟

ج:زمین های بتونی خیلی سخت هستند و ترک بر نمی دارند!

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:37 ] [ زهرا ]


مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.

وقتی پول ها را دریافت کرد، رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید:آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کردم؟

مرد پاسخ داد:بله قربان من دیدم.

سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت.

او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید:آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کردم؟

مرد پاسخ داد:نه قربان، من ندیدم اما همسرم دید!

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, ] [ 16:49 ] [ زهرا ]


 

 

به منشی شرکتمون میگم برو تو پروگرام فایل

 

میگه کامپیوترو روشن کنم ؟ :|

 

گفتم نه , چند تا سوراخ پشت کیس گذاشتن

 

از اونجا سعی کن به حول و قوه الهی وارد بشی :)

 

.

 

.

 

.

 

استاد فیزیک ۲ ما یه استاد جا افتاده و تقریبا مسنی بود

 

به ندرت شوخی میکرد ولی همه دوسش داشتن.

 

یه بار سرکلاس وسط درسش یه چیزی رو استباه گفت بنده خدا

 

تا آخرای کلاس یه پسر بی مزه هی داشت نچ نچ میکرد می رفت رو مخ همه

 

این شد که استاد موجه ما یهو برگشت با خونسردی تمام گفت:

 

کیه داره باباشو صدا میکنه؟؟؟ :) )

 

.

 

.

 

.

 

یه سوالی هست مدت هاست ذهن ِ منو مشغول کرده ..

 

من میخوام ببینم اونی که داشت زبان فارسی رو اختراع میکرد

 

اون روز اول

 

چی شد که تصمیم گرفت قورباغه ق اولش«ق» باشه غ دومش«غ» ؟

 

 

 

 


 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, ] [ 11:19 ] [ محمد حسن ]
ایرانی با هوش
 
همین چند هفته پیش بود که یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت .وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا دارد و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری و به مبلغ5000 دلار داره
کارشناس بانک نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره
مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام  آقا موافقت کرد آن هم فقط برای دو هفته
کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گران قیمت را گرفت و ماشین به پارکینگ بانک در طبقه پایین انتقال داد
خلاصه مرد بعد از دو هفته همان طور که قرار بود برگشت 5000 دلار +15.86 دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد
کارشناس رو به مرد کرد و گفت :از این که بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم
و گفت ما چک کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با تین همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟
ایرونی یه نگاه به کارشناس بیچاره کرد و گفت:تو فقط به من بگو کجای نیویورک می تونم ماشین 250000 دلاری رو برای دو هفته با اطمینان خاطر و با فقط 15.86 دلار پارک کنم ؟!!!!!!!!!!!

موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, ] [ 17:9 ] [ زهرا ]

 

 

 

آخرين روزهای اسفند ماه سال 1390 همراه بود با خبر تصادف علی دایی كه پس از شكست تیمش در حال عزیمت از اصفهان به تهران، به علت خواب‌آلودگی خودروی وی واژگون می‌شود. اما از آن جا كه برخی حاشیه‌ها برای من جذاب‌تر و جالب‌ توجه‌تر از اصل موضوع است، خبر سرقت اموال علی دایی از داخل خودروی وی انگیزه‌ی من برای نگارش این یادداشت شد. به قول مأموران آگاهی اجازه دهید صحنه را بازسازی كنیم. علی دایی با خودروی پرادوی خود در محور اصفهان به كاشان در ساعت 20:10 دچار سانحه می‌شود، محمد دایی برادر وی از خودرو پیاده شده و در حالی كه علی دایی بیهوش است با استمداد از اورژانس به همراه وی به یكی از بیمارستان‌های كاشان می‌روند و خودروی پرادوی بی‌در و پیكر را به حال خود رها می‌كنند. به نظر شما با آمار و احتمال ریاضی چقدر احتمال دارد كه افرادی كه وسایل علی دایی را به سرقت برده‌اند، سارق حرفه‌ای باشند؟ با بیان برخی توضیحات و شواهدی كه خودم به عینه با آنها روبرو بوده‌ام، اثبات خواهم كرد این قبیل افراد نه تنها سارق حرفه‌ای و سابقه‌دار نیستند بلكه همین آدم‌های معمولی هستند كه در اطراف ما زندگی می‌كنند. امكان دارد شما با این افراد دوست باشید، همسایه باشید، همكار باشید و خدای ناكرده فامیل باشید. قیافه‌هایشان هم كاملاً معمولی است مثل همه‌ی آدمها. اسلحه و نقاب و شاه كلید هم ندارند.



داستان اول


بچه بودم و بنّایی داشتیم. جلوی خانه‌مان یك كامیون آجر خالی كرده بودند تا بنای نیمه‌تمام خانه به سرانجام برسد. پدرم یك روز آمد و گفت احساس می‌كنم از این آجرها كم می‌شود. یك روز صبح زود به كمین نشستیم و دیدیم مردی با فرقون دارد از این آجرها بار می‌كند كه ببرد. با پدرم از خانه آمدیم بیرون و جالب این كه طرف فرار نكرد و همچنان داشت به كارش ادامه می‌داد. پدرم گفت: "آقا چه كار می‌كنی؟! این آجرها برای ماست" با خونسردی گفت: "دو تا كوچه بالاتر داریم برای آقا امام حسین تكیه درست می‌كنیم، راه دوری نمی‌رود" پدرم گفت: "با آجر دزدی؟!" مرد پررو گفت: "یعنی شما از یك فرقون آجر برای امام حسین دریغ می‌كنید؟ واقعاً كه!" و پدرم افزود: "زندگی من فدای امام حسین ولی شما باید اجازه بگیرید" و خلاصه بحث بالا گرفت و با دعوا و اعصاب خرد این آقای زبان‌ نفهم را با دست خالی روانه‌اش كردیم رفت.


داستان دوم


نوجوان بودم و تابستان بود. رفته بودیم به شهرستان‌ آباء و اجدادی‌مان، همراه با پسر یكی از بستگان دور رفتیم به بازار. در حین پرسه‌زدن در بازار به من اشاره‌ای كرد كه "اینو داشته باش" روبروی یك مغازه ایستاد و چند تا سنجاق‌سر را برداشت و درباره‌ی قیمت با فروشنده كه پیرمردی بود وارد صحبت شد و نهایتاً گفت گران است و به ظاهر سنجاق‌ها را سر جایش گذاشت. اندكی كه دور شدیم كف دستش را به من نشان داد و گفت "حال كردی!" و من مات و مبهوت از این حركت وی كه "این چه كاری بود كردی" و او نیز پاسخ داد "آدم باید زرنگ باشه، به تو هم میگن بچه تهران؟!"
این فرد الان زنده است، كاسب است، برای خودش مغازه دارد، زن دارد، آبرو دارد، برای خودش در بازار اعتبار دارد و من سال‌هاست كه ندیدمش. نمی‌دانم الان در شغلش چگونه است. دأبش چیست؟ ولی برای كسی كه دزدی را زرنگی می‌پندارد و می‌گوید كاسب باید زرنگ باشد، بعید است كه اگر جایی فرصتی برای قاپیدن یا تصاحب مال بی‌صاحبی یافت از این فرصت دریغ كند. (منظور از مال بی‌صاحب، مالی است كه هم‌اكنون صاحبش بالای سرش نیست)



داستان سوم


در دوران سربازی بارها و بارها اتفاق می‌افتاد كه اموال هم‌خدمتی‌ها را می‌بردند. خوب دزد كه نمی‌تواند از بیرون بیاید داخل پادگان و پول و اموال سربازها را ببرد. پس نتیجتاً سارق یا سارقین غریبه نبودند. یكی از بهترین چیزهایی كه دزدیده می‌شد پوتین بود. پوتین را نمی‌شد خیلی محافظت كرد. چون كثیف بود و اگر داخل ساك یا زیر سر می‌گذاشتی كثیف‌كاری می‌كرد و چاره‌ای نبود مگر این كه بگذاری بالای سرت و خوابت هم از عمق هزار پا بیشتر نشود كه اگر كسی خواست ببرد تو بیدار شوی و طرف بیخیال شود. دقت كنید چگونه یك نفر می‌تواند پوتین هم‌خدمتی خودش را ببرد و به روی مباركش نیاورد؟! اینها سارق حرفه‌ای سابقه‌دار نبودند، از همین جوانان رشید این مرز و بوم بودند كه دیپلم گرفته یا نگرفته، آمده بودند خدمت سربازی. این قضیه منحصر به گروهان و گردان ما هم نبود. من در گروهان‌ها و دیگر گردان‌ها هم دوستانی داشتم و همه از این مسأله گلایه داشتند و دزدی در پادگان یك پدیده‌ی فراگیر بوده و هست.



داستان چهارم


در دوران دانشجویی چندین بار مواد خوراكی و بعضاً غذاهای مرا با ظرفش بردند و حتی ظرف خالی را نیز نیاوردند. اگر بگوییم سرقت اموال در محیط پادگان شاید طبیعی به نظر برسد، در محیط علمی دانشگاه به هیچ عنوان قابل توجیه نیست. ترم دوم بود كه به یخچال سوئیت ما بچه‌های مهندسی زیاد دستبرد می‌زدند، من در یك اقدام ابتكاری با ماژیك روی در یخچال نوشتم: "بالاخره یه روز می‌گیرمت!" و از آن پس چیزی از آن یخچال جابجا نشد. جالب این بود كه این موضوع با واكنش دانشجویان سارق مواجه شد كه "شما فكر كردید ما دزدیم!" همان ضرب‌المثل بالا بردن چوب و فرار گربه دزده. یك روز صبح در سرویس دانشگاه یكی از همین برادران تحصیل‌كرده‌ی سارق داشت برای دوست بغل دستی‌اش دزدی‌هایش را تئوریزه می‌كرد. او می‌گفت: "ببین ما اینجا همه دانشجوییم، مال من و مال تو نداره". این آقا دانشجوی رشته‌ی دبیری بود و الان معلم است. خدا به خیر كند عاقبت دانش‌آموزانی كه زیردست این فرد تربیت می‌شوند.



داستان پنجم


مسئول بسیج دانشجویی بودم و بسیج را همراه با اعضای فعّال آن در حالی از نفر قبلی تحویل گرفتم كه هیچ شناخت درستی نسبت به اعضای بسیج و فرهنگ سازمانی آن نداشتم. یك روز دو نفر از بچه‌های بسیج آمدند و گفتند: "حاجی! رفتیم از روابط عمومی دانشگاه دو تا یونولیت تك زدیم (یعنی بی‌اجازه برداشتیم) واسه نمایشگاه" گفتم: "شما خیلی بیخود كردید، همین الان میرید میذارید سر جاش" گفتند: "حاجی! اینو از دوم خردادی‌ها كش رفتیم خودت كه دیدی دانشگاه واسه برنامه‌های بسیج بودجه نمیده، ما هم حق داریم سهم خودمون رو این جوری بگیریم" گفتم: "اینجا صحنه‌ی نبرد با نیروهای بعثی نیست كه شما بروید غنیمت بگیرید! اینجا دانشگاه است و برای خودش قانون دارد. ما سهم بسیج را باید از راه قانونی بگیریم. این كاری كه شما كردید اسمش دزدی است!" و سرانجام با اصرار من رفتند و شبانه مجدداً یونولیت‌ها را سر جایش گذاشتند.

داستان ششم


ازدواج كردیم و رفتیم سر خانه‌ و زندگی مشترك. در آپارتمان‌مان دو نفر بودند كه با ماشین كار می‌كردند و به اصطلاح مسافركش بودند. یك روز دیدم یكی از اینها دارد با یك صندوق صدقات خالی، سر و كله می‌زند. رو به من گفت: "آقامحمد! شما كه مدیر آپارتمانی از پول صندوق یه قفل بخر برای این صندوق، همین جا هم نصبش كنیم" پرسیدم: "ببخشید این صندوق رو از كجا آوردید؟" گفت: "این رو سر خط پیداش كردم، قفلش رو شكسته بودن، پولاشم برده بودن، من گفتم صندوق خالیش كه به درد كسی نمی‌خوره" من گفتم: "آقای ...! این صندوق صدقات مال ما نیست! اگر نیاز باشد ما یك صندوق صدقات می‌خریم" با یك حالت خاص گفت: "برو بابا تو هم دلت خوشه! میلیارد میلیارد دارن می‌برن، اونوقت تو به این گیر دادی!" گفتم: "در هر صورت من برای این صندوق هیچ هزینه‌ای نمی‌كنم، نمی‌خوام مال شبهه‌ناك بیاد توی این آپارتمان" با لب و لوچه‌ی آویزان و با بی‌میلی گفت: "باشه هر چی شما بگی!". در این داستان به سلسله مراتب سرقت دقت كنید. یعنی یكی پول صندوق را می‌برد و دیگری صندوق قفل شكسته را. مثل شیری كه گورخری را شكار می‌كند و دل و جگر و رانش را می‌خورد، كفتارهایی پیدا می‌شوند كه گوشت‌های پشت و قسمت شكم را بخورند، پس از آنها لاشخورهایی می‌آیند كه گوشت بین دنده‌ها و استخوان‌ها را می‌خورند، نهایتاً هم مورچه‌ها هر آن چه مانده باشد را صاف و تمیز می‌كنند.



جمع ‌بندی


اختلاس سه هزار میلیارد تومانی كه سال گذشته از آن رونمایی شد (چون از سال 87 شروع شده بود و در 90 به مراحل پایانی و رونمایی رسید) توسط سارقان سابقه‌دار صورت نگرفته است. بلكه خیلی از این متهمان از افراد به ظاهر آبرودار بوده‌اند كه موقعیتی برای بروز و ظهور خرده فرهنگ قاپیدن و چاپیدن مهیا یافته‌اند. حالا یكی در توانش اختلاس سه هزار میلیاردی است، آن دیگری به اندازه‌ی سه میلیارد دستش برای چاپیدن اموال بی‌صاحب باز است، یكی دیگر سه میلیون، یكی دیگر می‌تواند غذای هم‌خوابگاهی‌اش را ببرد، یكی دیگر دستش می‌رسد كه پوتین هم‌خدمتی‌اش را بدزد و ... خلاصه هر كس به اندازه‌ی توانش و بر اساس این فرهنگ غلطی كه در ضمیر بسیاری از ایرانیان درونی‌سازی شده است از این آب گل‌آلود تا بتواند ماهی‌ می‌گیرد و اسمش را هم می‌گذارد زرنگی! ربطی هم به پولدار بودن یا فقیر بودن ندارد. وقتی اسم بلند كردن مال بی‌صاحب را بگذاریم زرنگی، میلیاردر هم كه باشی و اعتقاد داشته باشی آدم باید زرنگ باشد، از بلند كردن یك اسكناس هزار تومانی در خلوت دریغ نمی‌كنی!
همان‌گونه كه در داستان‌های بالا بیان شد، این صفت ناپسند منحصر به یك طبقه یا گروه یا محیط خاص نیست و رفتاری است بیمارگونه و فراگیر كه متأسفم بگویم مردمان برخی از كشورهای دیگر، بر اساس شواهدی كه دیده‌اند ایرانیان را با این ویژگی می‌شناسند که این خیلی بد است ... 

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:14 ] [ محمد حسن ]

 

کاریکلماتور، زبان گویایی‌ است که شوخی می‌کند، می‌خنداند و به طعنه سخن می‌گوید، به ناهنجاری‌ها و بدی‌ها شلیک می‌کند و گاهی ناملایمات و سختی‌های زندگی را با طنز تلخ بیان می‌کند. دردهای اجتماعی را خوب می‌شناسد و هر اتفاق کوچکی را شاید کمی اغراق‌آمیز با نیشخندی کنایه‌دار مورد توجه قرار می‌دهد و می توان گفت یکی از جلوه‌های زیبای ادب و هنر معاصر است. کاریکلماتور حاصل پیوند "کاریکاتور" و "کلمه" است. این نامی است که احمد شاملو بر نوشته‌های پرویز شاپور گذاشت. چون به نظر شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی بود که با کلمه بیان شده ‌بود و بقول سهراب گل هاشم، به بازی با کلمات و شوخی با کلمات هم کاریکلماتور گفته میشود.

 

 

 کاریکلماتور، مخاطب‌های آگاه و اندیشمند دارد که آنها را با تبسم، به تفکر وادار می‌کند. بسیاری از جملات طنز در نگاه اول یک شوخی ساده و خنده‌دار به‌نظر می‌رسد ولی اثرات واقعی آن پس از کمی تفکر و شاید تعجب برای مخاطب آشكار می‌شود. نمونه های کاریکلماتور را می توان در عرصه های مختلف خصوصا اجتماعی دید یا شنید و بطورکلی وقتی عاشق طنز باشی و بزرگ‌ترین آرزویت فقرزدایی از شادی باشد آنوقت است که کاریکلماتور بیشتر برایت شیرین و دلنشین می شود

 

 

 

ازدواج بد وجود ندارد، اين زن و شوهرها هستند که بد مي شوند

 

 

 

 اين اولين و آخرين زندگي شماست، اعتياد چرا؟

 

 

 

 

   قلم کم حرف، عمرش طولاني است

 

 

با ديدن قبض آب، برق از سرش پريد

 

 

واژه سکوت، نيازي به مترجم ندارد

 

 

ذهنم کلمات را به بازي گرفته و رفتارم زندگي را

 

 

 

 قلمي که مغز ندارد حتما آبرويت را خواهد برد

 

 

 

بعضي از خيابان ها دو طرفه اند و بعضي يک طرفه اما خيابان بي طرف نداريم

 

 

 

 

 

 

 

   خدایا, یارانه را از ما بگیر اما یار را نه

 

 

 

   شاید با «ارز» معذرت مشکل تورم حل شود

 

 

 

بقیه در ادامه مطلب

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:11 ] [ محمد حسن ]


عجب معادله پیچیده ای :

سوسک از موش می ترسه

 موش از گربه می ترسه

 گربه از سگ می ترسه

 سگ از مَرد می ترسه

 مرد از زن می ترسه

 زن از سوسک می ترسه

 کار خدا رو می بینید

 

***

 

 واگذارت میکنم به حضرت ..... اگه متن زیر رو خوندی و بهش عمل نکنی

.

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 (بلند شو یه قر بده دلمون پوسید سر صبحی)

 

 

 ***

 

 سره ميزه شام گوشيم زنگ خورد اومدم بیزی کنم اشتباهي زدم رو بلند گو

 x:دوست دخترم: ســــــــــــلام عزيزم

 |:مامانم : اي كوفت ور پريده

 بابام : معلومه چه کوفتیه این که تو اینجوری اسیرش شدی، 30 سال با مامانت زندگي كردم یه بار اینطوری بهم سلام نکرد

 

 برادر بزرگم : جـووووون خواهر نداره؟

 

 

 

 

 شادی را هدیه کن،حتی به کسانی که آنرا از تو گرفتند :)...

 عشق بورز به آنها که دلت راشکستند ♥...

 دعاکن برای آنان که نفرینت کردند / ...

 وبا کسانی که باتو نامهربانی کردند، مهربان باش :*.....

 

 و اینگونه حتما دهانت سرویس خواهد شد دیدم که میگمــــا =)))

 

 ***

 

 

بقیه در ادامه مطلب

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:8 ] [ محمد حسن ]

 

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد

 

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

 

 

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

 

 

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

 

 شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ

 

 

 شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

 

 

 

 شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم…کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود

 

 

 شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون

 

 

 شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

 

 

 شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

 

 

 شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

 

 

 شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

 

 

 شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

 

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم

 

 

 شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

 

 

 شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل

 

 

 شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

 

 

 شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!

 

 

 شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده

 

 

 شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان

 

 

 شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن

 

 

 شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند

تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید !

 

آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

 

 

 شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو

 

 

 شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه

 

 

 شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

 

 

 شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد

 

 

 شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند

 

 

 شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما

 

 

 شما یادتون نمیاد، چوب شور…نصف یه مداد بود روشم دونه دونه بلورای نمک مونده بود وای چه حالی داشت…هر کودومو تا ده دقیقه زبون میزدیمو اول نمکاشو می خوردیم که نکنه یدفه تموم شه

 

 

 شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم  


 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:7 ] [ محمد حسن ]

 

 

 

 

 

زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام

 

 

 آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه

 

 

 موهات "فر" باشه , روش پیتزا بپزی

 

 

 خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله

 

 

 شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری

 

 

 پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن

 

 

 ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب

 

 

 ورودی ِ لاس وگاس بزنه :به شهر شهیدپرور ِ لاس وگاس خوش آمدید

 

 

 همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی

 

 

 بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره

 

حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ، برات درسش کنه. لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد

 

 

 هر پشه ای وارد خونه ت شه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی

 

 

 رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین

 

 

 سايه ات سفيد باشه

 

 

 تو گوگل سرچ می کردی "نیمه گم شده ی من " عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی

 

 

 شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه

 

 

 بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده همه جایزه هاشو بگیرن

 

 

 درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردویی بده

 

 

 رگ قلبت بگیره به جای اینکه بالون بزنن پاراگلایدر بزنن

 

 

 واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی 32 واحدی ِ اسکلت فلزی ببری

 

یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش

 

 

 بری مکه به جای سنگ زدن به شیطون یه چاقو در بیاری بکنی تو شکمش خیال همه رو راحت کنی

چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن

 

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:6 ] [ محمد حسن ]

 

 

 

نسخه جدید آموزش ردشدن از خیابان


نسخه جدید آموزش ردشدن از خیابان برای کودکان:
اول به سمت چپ که محل عبور ماشینهاست نگاه میکنیم، بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه میکنم، بعد به سمت بالا نگاه میکنیم که محل سقوط هواپیماست. سپس با روحی سرشار و قلبی مطمئن پا به خیابان می گذاری.



ناخدا

یه کشتی داشت رو دریا می‌رفت، ناخدای کشتی یهو از دور یه کشتی دزدای دریای رو دید. سریع به خدمه‌اش گفت: برای نبرد آماده بشین، ضمنا اون پیراهن قرمز من رو هم بیارین. خلاصه پیراهنه رو تنش کرد و درگیری شروع شد و دزدای دریایی شکست خوردن!

کشتی همینطوری راهشو ادامه می‌داد که دوباره رسیدن به یه سری دزد دریایی دیگه! باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشینو اون پیراهن قرمز منم بیارین تنم کنم!! خلاصه، زدن دخل این یکی دزدا رو هم آوردنو باز به راهشون ادامه دادن.
یکی از ملوانا که کنجکاو شده بود از ناخدا پرسید: ناخدا، چرا هر دفعه که جنگ می‌شه پیراهن قرمزتو می‌پوشی؟ ناخدا می‌گه: خوب برای اینکه توی نبرد وقتی زخمی می‌شم، پیراهن قرمزم نمی‌ذاره خدمه زخمای منو خونریزیمو ببینن در نتیجه روحیه‌شون حفظ می‌شه و جنگ رو می‌بریم.
خلاصه، همینطوری که داشتن می‌رفتن، یهو 10 تا کشتی خیلی بزرگ دزدای دریایی رو که کلی توپ و تفنگ و موشکو تیر کمونو اکلیل سرنج و از این چیزا داشتن می‌بینن. ناخداهه که می‌بینه این دفعه کار یه کم مشکله، داد می‌زنه: خدمه سریع برای نبرد آماده بشین ضمنا پیراهن قرمز منو با شلوار قهوه‌ایم بیارین!

 

 

  زردآلو


مشتری: آقا لطفاً یه نصفه زردآلو بدین

فروشنده: عمده ببر به صرفه تره ها، یه دونه زردآلوی کامل ببر هسته شم نصف قیمت باهات حساب میکنیم!

 

 

کولر



دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان
یا میگفتیم مشیتِ خدا در اینه که هوا گرم باشه و حتما یه حکمتی
هست،باید تحمل کرد و نباید تو کارِ خدا دخالت کرد!!
یا اینکه یه دعا ساخته بودیم و میگفتیم باید
روزی 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم میخوندیم و خنک نمیشدیم،میگفتن با اخلاص نخوندیو
فقط بنده های واقعی و با تقوا خنک میشن ...!!!



عوارض جانبی شکست عشق



عوارض جانبی بعد از یک شکست عشقی چیه ؟
در آوردن گوشی از حالت سایلنت !
نبردن گوشی به دستشویی و حمام !
از رمز درآوردن اینباکس گوشی !
پاک کردن آثار جرم !
خواب راحت …
زندگی راحت …
آرامش همراه با گریه !
تموم نشدن شارژ ایرانسل بعد ۶ ساعت !



گالیله



حیف نون :گالیله غلط کرد گفت زمین می‌چرخه
اگه می‌چرخه پس چرا خنک نمیشه ؟



دعای بچه ها



به خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه …
میگه :دِ نَه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت
وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمردی !



قبله

رفیقم اومده خونمون ! وضو گرفته میخواد نماز بخونه ! می پرسه قبله کدوم طرفه ؟!
میگم : میخوای نماز بخونی ؟!
میگه : پَ نه پَ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم !



صندلی کامپیوتر

رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر، یارو گفت: راحت باشه؟
میگم پــــ نه پــــ خار داشته باشه…



خوابگاه دخترا و پسرا



شب امتحان خوابگاه دخترا: واااای فقط ۴ دور کتاب خوندم به دور ۵ نرسیدم میفهمی؟
خوابگاه پسرا:احمق مگه نمیگم شاه دسته منه رد کن !!



اگه کسی بهت گفت دوستت دارم



اگه کسی بهت گفت دوستت دارم ؛
آروم بغلش کن ، نازش کن ، سرشو بذار روی شونت و یواش در گوشش بگو :
خوب بسه دیگه پاشو خیلی خندیدیم !
اونجایی که تو درس میخوندی ما مدیر مدرسه بودیم !



شناسنامه



رفیقم اسم خانومم رو توی شناسنامه دیده. میگه: زنته؟
میگم: پ ن پ دختر همسایمونه اسمش تو شناسنامه باباش جا نشده اینجا زدن گم نشه!



دقت کردین

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم، می گن بچه است، نمی فهمه!
وقتی نوجوان هستیم، می گن نوجوونه، نمی فهمه!
وقتی جوان هستیم می گن جوون و خامه، نمی فهمه!
وقتی بزرگ می شیم، می گن داره پیر می شه، نمی فهمه!
وقتی هم پیر هستیم می گن پیره، حالیش نیست! نمی فهمه!
فقط موقعی که می میریم میان سر قبرمون و می گن عجب انسان فهمیده ای بود!



پیرمرد و وصیت نامه



پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه: خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام! هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم… فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!

 

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:2 ] [ محمد حسن ]

 

شعر طنز


بعد از افطاری ،همین یکشنبه شب

رفته بودم منزل مشتی رجب

در حدود هشت یا نه هفته بود

همسرش از دار دنیا رفته بود

تسلیت گفتم که غمخواری کنم

این مصیبت دیده را یاری کنم

رفت و ظرفی میوه آورد آن عزیز


با ادب بگذاشت آن را روی میز


در همین هنگام آمد خا له اش

خاله ی هشتاد یا صد ساله اش

او زبان بر حرف و بر صحبت گشود

من حواسم پیش ظرف میوه بود

در میان حرف او گفتم چنین

آفرین ، به به ،هلو یعنی همین

ناگهان آن پیرزن از جا پرید

از ته دل جیغ ناجوری کشید

داد زد الاف بودن تا به کی

هی به فکر داف بودن تا به کی

یک کم آدم باش این هیزی بس است

داستان گربه و دیزی بس است

مردکِ کم جنبه ی بی چشم و رو

تو غلط کردی به من گفتی هلو

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:51 ] [ محمد حسن ]



دختران زیبا هستند پس از چراغ خاموش !

(شکسپیر)

همه پسران بی گناه هستند قبل از چراغ خاموش !

(زن شکسپیر)




یکی از ۲ راهی‌های زندگی وقتی‌ است که

نمی‌دانید در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید» !




تا حالا دقت کردین

وقتی می خوایم یقه لباس یا روی سینه رو نیگاه کنیم

لب و لوچه آدم کج میشه !

همین الان امتحان اگه کن باورت نمیشه !

 

 غضنفر به نامزدش اس ام اس میده

عزیزم من تا ۱۰ دقیقه دیگه میام پیشت

اگه نیومدم اس ام اس رو دوباره بخون !





این روزها اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن

به سرعت خونه رو ترک کنید !

قضیه خونه تکونی جدیه !!






کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !!

برو بمیر : برو گمشو !

بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !

می میرم برایت : عاشقتم !

می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟

… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !

مردیم تا … : صبرمان تمام شد !

مرده : بی حال !

مردنی : نحیف و لاغر !

مردم : خسته شدم!

من بمیرم ؟ : راست می گی؟





حیف نون ظهر از سر کار برگشت خونه

دید خانومش نهار درست نکرده

از عصبانیت سرشو کوبید به دیوار

یهو یادش اومد مجرده !!!





رابطه هاى امروزى جوری شده که

مى تونید به همدیگه دست بزنید

ولى نمى تونید به گوشى هاى همدیگه دست بزنید !!





لذتی که تو دست توی دماغ کردن هست ، تو فین کردن نیست !

حالا لذت گوله کردن به کنار!




با کلمه آره یا نه جواب بده

آیا من میدونم که تو احمقی ؟!؟





یک واقعیت :

ﻭﻗﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﺑه دنیا ﻣﻴﺎﺩ

ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ می شن میگن:

ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﭼﻪ ﺧﻨﺪهﻫﺎﺵ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻭ . . .

اما ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎیی ﺧﺒﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ

ﻛﻲ ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻴﻔﺘﻦ !؟

ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻮﺷﻚ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﺯ می کنن

میگن: ﺍﻱ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﻳﺪﻩ !





قابل توجه خانوما

مرد اونه که قلبتو شارژ کنه

نه سیم کارتتو !





همیشه معذرت خواهی به معنای غلط کردم نیست

گاهی ینی خفه شو !




۲ تا زن توی اتوبوس برای یک صندلی خالی دعواشون میشه

راننده میگه اونی که مسن تره بشینه روی صندلی

هر ۲ تا زن به هم نگاه کردن و صندلی خالی ماند !






اگر شرایط زندگی برای شما سخت شده و تحمل ندارید

و اگر در روابط عاشقانه خود شکست خورده اید

هنگامی که غم و اندوه شما را احاطه کرده

و هنگامی که اشک از چشمان شما جاری شده

فقط با ما تماس بگیرید

(روابط عمومی شرکت دستمال کاغذی اشک مال !)



تو رو خدا اگه قصد ازدواج داری بهم بگو

خودم میخوامت

التماست میکنم چرا حرف نمیزنی باهام

هر موقع میبینمت ساکتی

(مکالمه عضنفر با مانکن داخل مغازه!)


 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:46 ] [ محمد حسن ]

 

 

 

*اتفاق جالبی که در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت 180 کیلو متر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !

اصفهانی با لهجه ی غلیظی میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم مالی من نیست کارتا ایناشم پیشی من نیست

*من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب.چاقوشم صندلی عقب گذاشتم.حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم که شوما منو گیریفتین

*مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین قضیه رو گزارش میدهد و در خواست کمک فوری می کنه فرمانده اش هم به او می گه که کاری نکند تا او خودشو برسونه

*فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل می رسوند و به راننده اصفهانی می گوید

*اقا گواهینامه؟

*اصفهانی گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می دهد.

*فرمانده می گه اقا کارت ماشین؟

*اصفهانی کارت ماشین که به نام خودش بوده در میاره و می دهد به فرمانده

*فرمانده که روی صندوق عقب چاقویی پیدا نکرده عصبانی دستور می دهد تا راننده در صندوق عقب را باز کند.

*اصفهانی در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست

*فرمانده که حسابی گیج شده بود به اصفهانی میگه "پس این مامور ما چی میگه؟

*اصفهانی می گوید:چی میدونم والا جناب سرهنگ.لابد الانم می خواد بگه من 180 تا سرعت می رفتم*

 


موضوعات مرتبط: طنز، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:40 ] [ محمد حسن ]

 

خنده بازار داغ هفته

 

 

 

شامپو خریدم بیست هزار تومن ریختمش تو ظرف داروگر خمره ای که بقیه نفهمن ازش استفاده نکنن !! فرداش اومدم برم حموم دیدم ظرفش خالیه !!!! داد زدم کی اینو زده به سرش ؟؟ بابام اومد یه دونه زد تو سرم گفت : آخه گدا سگ اینو میزنه سرش !! شامپوت خوراک ماشین شستن بود برو ببین ماشین چه برقی میزنه

.

.

.

یکی از بچه های کوچیک فامیل داره با اخم کارتون می بینه،
میگم چیه اینقدر اخم کردی؟
میگه از بس سانسور کردن، نفهمیدم چی شد اصلا..

.

.

.

این پدر و مادرهایی که واسه بچه شون از روز تولد وبلاگ میسازنند،اکانت فیسبوک باز میکنن،هدفشون چیه؟ مثلن میخوان بگن خیلی از این توله ای که تولید کردیم راضی هستیم؟


.

.

.

هربار از بيرون ميام بابام ميپرسه كجا بودي، منم هربار ميگم بيرون بودم. بعدش ديگه هيچي نمي پرسه.
دوست داره فقط مطمئن شه خونه نبودم!!!


.

.

.

هروقت يه نفر در جوابت خيلي خونسرد گفت هرجور راحتي ,..
جفت پا بپر تو صورتش تا بفهمه چي جوري راحتي !!!



.

.

.

بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد !!!!



.

.

.


ترجیح میدم مجرد باشم و به همسر فکر کنم
تا این که همسر داشته باشم و به مجردی فک کنم...!
دکتر علی شریعتی در خونه خالی


.

.

.

ليستي از امکانات تفريحي پايتخت کشور اول منطقه! :
1- ديسکو ( نداريم)
2- کازينو ( نداريم)
3- بار( خاک بر دهانمون)
4- شهربازي ارم با 6 وسيله بازي (2تاش خرابه)
5- سينما (فقط قلاده هاي طلا و اخراجي هاي 37)
6- تعداد زيادي پارک شهري با پوشش گياهي حداقلي و حضور سبز نيروي عزيز انتظامي که حال و هواي خاصي را به فضا منتقل مي کنند.
7- بولينگ 2عدد در کل کشور (عبدو و سرزمين عجايب) فقط مخصوص آقايان
8- کنسرت به قيمت پول خون انسان(که بر اساس ايين نامه ارشاد خواننده فقط حق دارد يک آهنگ عاشقانه بخونه،يکي دوتا خوند تا الان کسي ازش خبر نداره!)
9- دهکده آبي پارس (به قيمت پول خون آدمي)
10- پارک آبي آزادگان با روزانه 17 کشته و زخمي
11 - تله کابين و اسکي (که فقط در کل استان تهران 12 نفر استطاعت مالي استفاده از آنها را دارند.)
و آخرين و مهمترين تفريح،ديدن خانه و ماشين افراد ثروتمند (همون 12 نفري که ميرن اسکي) و فحش دادن به آنها ..


.

.

.



سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی میکنی آخرش نصف صفحه هم پر نمیشه، بعد یه نفر بلند میشه میگه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم...
اون لحظه میخوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش..



.

.

.



یکی از دوستان میگفت که :
يه روز استادمون برگه های ميان ترم تصحيح شده رو آورده بود تا به بچه ها بده، بعد از توزيع اوراق به بچه ها، استاد ميگه : این کيه اسمشو بالا برگش ننوشته؟! خير سرش 16 هم شده ؟
هيشکی جواب نميده! 2 دقه بعد ميگه دست خطشم شبيه خودمه؟!!! اِ این که کليد سؤالاست که!!!!"
استاد برگه ی کليد سؤالات رو هم تصحيح کرده بود به خودش 16 داده بود!!!!!!!!!!

.

.

.

یه بار نزدیکی های ونک تو یه ترافیک بدجور گیر کرده بودم یهو انداختم تو یه کوچه فرعی و گازش رو گرفتم ملت هم خیال کردن من بلدم مثل اسب راه افتادن دنبال من!
یکم اینور اونور پیچیدم آخر خوردم به بن بست خیلی ریلکس ماشین
رو ته کوچه پارک کردم رفتم نشستم یه جا، تا نیم ساعت بعد اون ماشینها داشتن سر و ته میکردن که ازکوچه در بیان

 

 

.

.

.



به عمم ميگم نظرت چيه در مورد عمه بودنت ؟!!
زل زد تو چشام و گفت : خيلي بي شعوري:)))


.

.

.


ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻭﺵ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺘﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ!! ﺍﺩﻣﯽ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ
ﺟﺰﻭﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﯾﻪ
ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.


.

.

.



در سه حالت میتونی برای "دیگران" مهم باشی:
1.خوشگل باشی
2.پولدار یا مشهور باشی
3.بمیری.


.

.

.


غضنفر میخواست بره مکه ، تو خونه قرآن نداشتن
از زیر کتاب علوم ردش کردن !


.

.

.


عدم امنيت يعني : توي يه توالت باشي که فاصله سنگ توالتش تا در بيش از 1 متر باشه ، درش قفل نداشته باشه و به بيرون باز بشه..!!


.

.

.


در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد ....
اکنون نه مشترک هستی ؛
نه مورد نظر ... !!!


.

.

.




خدا رو شکر زمان شاه اینترنت نبود ، وگرنه بابابزرگامون میگفتن یادش بخیر زمان شاه اینترنت با سرعت خداتا میدادن دوزار


.

.

.



تجویز دارو برای شب امتحان
سه بسته خاک برات نوشتم هر هشت ساعت می‌ریزی رو سرت!!


.

.

.

همونقد که پسرا از دخترای سیبیلو خوششون نمیاد
همین احساس رو دخترا نسبت به پسرایی که زیر ابرو برمیدارن دارن
گفتم که در جریان باشید ... :|


.

.

.


گوشیمو تو ماشین بابام جا گذاشتم از خونه براش زنگ زدم بهش میگم:
- گوشیم تو ماشینت جا مونده
میدونم
زنگ خورد جواب ندیاااا !
بابام گفت اخه مگه من بیکارم جواب زنگ گوشی تورو بدم؟
... ... گفتم خب حالا چرا عصبانی میشی ، کسی زنگ نزد؟
گفت نه فقط نازی اس داد گفت غروب میاد دنبالت برین بیرون گفتم وقت نداری سرت شلوغه
گفتم واسه چی اینو گفتی ؟
گفت چون قبلش به نسترن قول دادم برین خرید..!


.

.

.


به نام خدا علیرضا هستم دیشب تا صبح از دندون درد پشتک میزدم

امروز رفتم دندون پزشکی میگه دندون علقت از زیر دندون ۸ داره میاد بیرون

پیش فاکتور داده بهم حدود ۵۰۰۰۰۰ تومان

با مزه پرونی های خانوم دستیار ۶۰۰۰۰۰ برام آب میخوره

پ.ن : ۶۳۸۰ تومن داخل عابر بانکم وجود داره میرم همشو پروفن میخرم

.

.

.

بزرگترین پرورشِ مار در سطحِ خاورمیانه، آستینِ بنده است….!!!

.

.

.

ﺑﻌﻀﻴﺎ مثل ﺁﺧﺮ ﺳﺲ ﺧﺮﺳﻲ ﻣﻬﺮﺍم هستن!

ﻓﻘﻂ ﺗﺮﺗﺮ ﻣﻴﻜﻨﻦ,

ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎﺯﺩﻫﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ…

.

.

.

میگن تو جهنم بابا ها نصفه شبی کولرو که خاموش میکنن هیچ

بخاری هم روشن میکنن تازه!

.

.

.

یه آدمایی هم هستند که هیچ وقت ترکت نمیکنن

ولی بلدن کاری کنن

تا خودت یواش یواش ترکشون کنی…

.

.

.

- واسا دنیا من میخوام پیاده شم ….
+پیاده شو..
-اِاِاِ مگه میشه ..
+بله آقا پیاده شو کار دارم…..
-نه آقا غلط کردم برو…

.

.

.

دوره زمونه عوض شده، الان دیگه غاز همسایه مرغه !

(در راستای گرانی مرغ!)

.

.

.

کم کم دارم به این باور میرسم که مثلث برمودا زیرِ تخت منه !!

هر چی میفته زیرش, غیب میشه ….

.

.

.

ضایع یعنی اینکه فامیلیت قاسمی باشه

باباتم اسمتو گذاشته باشه “میرزا” !

.

.

.

این همه میگن سرویس بهداشتی دروغه ها باور نکنین!

من خودم شخصا چند باری رفتم

کاملا غیر بهداشتیه !

.

.

.

یعنی هیچ وقت نذارید یه کامپیوتر بفهمه که عجله دارید.

.

.

.

زخم هایم به طعنه میگویند: دوستانت چقدر با نمک اند!

.

.

.

چایی لیپتون خریدم جدیدا هر چایی یه دونه لیوان هم رنگ نمیده

بیشتر دقت کردم دیدم محتوای چای خشک داخل کیسه نصف شده

ای تو روحتون

.

.

.

مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟

میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم !!

.

.

.

بعضیا چرا اینجوری ان ؟

دوزار حریم خصوصی نمیتونیم داشته باشیم

نه لپتاپ نه موبایل نه پی سی نه کشوی میز نه تو جیبم حتی

بابا فضولی هم حدی داره نکبتا !

.

.

.

همسایه دیوار به دیوارمون ۲ شب اومده زنگمونو زده میگه :

احیانا این سوناتا مال شما نیست دمه در ما گذاشته !؟

میگم : نه مال ما نیست !

میگه : آررررره حدس می زدم شما از این فک و فامیلا ندارین !



.

.

.

میگه به خدا راست میگم. طرف میگه نه، اگه راست میگی بگو به جون مامانم!!

.

.

.

از مزایای اینترنت در ایران اینه که می‌تونید در زمان لود شدن برید توالت و حتی حموم !

شایدم یکی از فامیلامون تو این فاصله بچه دارشد )

 

 

.

.

.

خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟

منم گفتم نه! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !

.

.

.

رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده

چه کار کنم؟

میگه صدای ضبط رو زیاد کن !

.

.

.

واقعا چرا راننده تاکسیا فکر می کنن اگه ما خورد داشتیم، نمیدادیم؟!

.

.

.

ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛

گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !

هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛

کـــه دریـــده شـــده ایــــم

.

.

.

یه گلدون میخری ۱۰۰هزار تومن، هر روز دمای هوای اطرافشو اندازه می گیری

به دقت بهش آب معدنی میدی، بعد دو هفته خراب میشه!

اونوقت پیاز، تو سردترین و تاریکترین قسمت خونه درختچه میشه

.

.

.

یارو اومده تو پیج سهراب سپهری پست گذاشته:

“آقای سپهری من عاشق شما و شعراتونم شب ها با شعرهای شما

و چشم خیس به خواب میروم، چشمها را باید شست جور دیگر باید دید…”

حالا تا اینجاش اشکال نداره ، دو روز بعدش کامنت گذاشته زیر پست خودش که:

…” آقای سپهری تورو خدااااااااااا جواب مرا بدهید حتی یک سلام

.

.

.

هر وقت زندگی یه ضربه بهت زد ، آروم لبخند بزن و بهش بگو :

” جوجه ! همه زورت همین بود !؟ “

.

.

.

بابام تا یه جایی بیشتر ساعتو بلد نیست

وقتی میرم بیرون از یه ساعتی به بعد هی زنگ میزنه میگه میدونی ساعت چنده؟؟؟

.

.

.

پشتِ سره هر مرده موفق هیچ چیزی نیست ،

زرنگ بوده

چسبیده به زندگیش

پولاشو جمع کرده

زندگیش روبراه شده !

.

.

.

آقا خروسه ضمن اظهار خوشنودی از افزایش قیمت مرغ ادامه داد،

خیلی خوشحالیم که به بالاخره

نوامیس عریان ما از پشت ویترن ها جمع آوری شد !

.

.

.

بعضی از حرفا تو دل آدم می مونه مثل تیکه آخر رانی هلو تو قوطی !

.

.

.

کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟

تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …

از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!

وقتی کســی جایت آمد …

دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟

تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….

میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !

و این است بازی باهــم بودن … !!!

.

.

.

وقتی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم؛
عجب نقاشیه نکبت…
چه دست فرمون داره توله سگ…
چه صدایی داره کثافت …
چه گیتاری میزنه ناکس…
استاده کامپیوتره لامصب…
عجب گلی زد بی وجدان…
بی شرف کارش خیلی درسته…
دوستت دارم وحشتنـــــاک…

وقتی که میخوایم ناسزا بگیم یا نیش و کنایه بزنیم ؛
برو شازده…؟
چی میگی بامعرفت …؟
آخه آدم حســـابی…؟
چطوری آی کیو…؟
به به استاد معظــــم…؟
کجایی با مرام…؟
آقای محترم…؟
برو دکتـــر برو…؟

.

.

.


موضوعات مرتبط: طنز، عکسای طنز و خنده دار، مطالب طنز و خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:17 ] [ محمد حسن ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

........... یک............یک دو.............. یک دو سه ... صدا میاد؟ آماده ، حرکت : اینجا فانی بلاگ است . وبلاگی برای زندگی ، جایی برای آرامش ، مکانی برای دور هم بودن ، فضایی برای گسترش اطلاعات و اندیشه ها . فانی بلاگ ، کلبه ای کوچک که در آن صمیمیت حرف اول را زده و دروغ ، دورویی و شایعه در آن جایی ندارد . در کلبه ی ما رونق اگر نیست ؛ صفا هست . خوش باشید تو فانی بلاگ. probit.microlab@yahoo.com zoha.bahmani@rocketmail.com saraahmadifam@yahoo.com zahra.masdar@yahoo.com 09141190073 جیمیل اختصاصی فانی بلاگ : funnyblog.loxblog.com@gmail.com
آرشيو مطالب
تير 1393
خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 آبان 1390 شهريور 1390
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 153
بازدید ماه : 1334
بازدید کل : 112615
تعداد مطالب : 375
تعداد نظرات : 191
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


کد متحرک سازی عنوان وبلاگ دوست گرامي سلام